گذشت افسانه اين عمر كوتاه
نشد كس از دل تنگ من آگاه
تو را همراه مِدانستم افسوس
تو هم بودي رفيق نيمه راه
تا ديار نيستي راهي نمانده
در سراي سينه جز آهي نمانده
حاصلي از عمر كوتاهي نمانده
به درياي طوفاني زندگاني
شكسته چرا زورق مهرباني
در اين شهر سر تا به دامن خموشي
بيا مردم از دوري مهرباني
خدايا فراموشيم ده
لب بسته خاموشيم ده
چه حاصل ز هشياري دل
تو مستي تو مدهوشيم ده
نشد كس از دل تنگ من آگاه
تو را همراه مِدانستم افسوس
تو هم بودي رفيق نيمه راه
تا ديار نيستي راهي نمانده
در سراي سينه جز آهي نمانده
حاصلي از عمر كوتاهي نمانده
به درياي طوفاني زندگاني
شكسته چرا زورق مهرباني
در اين شهر سر تا به دامن خموشي
بيا مردم از دوري مهرباني
خدايا فراموشيم ده
لب بسته خاموشيم ده
چه حاصل ز هشياري دل
تو مستي تو مدهوشيم ده
No comments:
Post a Comment