خیال
وقتی که خیال روییدن
از قفسه های سینه ات
به این شبح میرسد
دو چشم دریایی
به جای حدقه های خاموشت روشن میکنم
تا به سهم خلوتی از این سینه خیانت کنی
که هنوز هم نیمه های خالیم
به فکر شرابی کهنه خطور می کند
چه جنایت آهسته ای در چشم های تو موج می زند
...
از شانه های غرقم زده ای بالا
که تنها
خلاء ای مانده رو به غروب را در گرفته ای
پا رو به راه چند سیل خسته
تا دریا نوشته ای باران؟
که با انقلاب چشم های تو
تنی را به خیابان ریخته ام
که هر شب
از خاطره ی اندام تو عبور می کند
فرشید جوانبخش
غریبه
گره بزن به شب من ستاره هایت را
در انتظار گشایش بخوان دعایت را
که بوده ام؟ تو که بودی؟ چه رفته بر من و تو؟
غریبه باز بگو نام آشنایت را
عجیب در تب آشفتگی پریشانم
ببار بر تن من دست مبتلایت را
به راهی آمده بودم که رفته رفته دلم
شنید از شب بیراهه رد پایت را
سکوت خیره شده درهراس پوسیدن
بپیچ بر غم این تیرگی صدایت را
برای من که به پایان سرد میریزم
بگو بسوزم از آغاز ماجرایت را
علی قربان نژاد
No comments:
Post a Comment